بعد از یک روز سخت کاری، یک خدمتکار جوان و سکسی را برای کمک به کارهای خانه استخدام کردم. کمی که من می دانستم، او یک شیطان کوچک شاخ بود که چیزی بیش از یک لعنتی خوب را دوست نداشت. او را به اتاق خواب بردم، جایی که قبل از اینکه پایین بیاییم و کثیف شویم، مشتاقانه من را خوشحال کرد.