میشل کن، یک نوجوان سبزه، با طلوع خورشید شروعی تازه را به ارمغان می آورد. او مشتاقانه صبحگاهی یک لقمه اسپرم می خواهد تا معشوقش را راضی کند. پس از لیسیدن پرشور بیدمشک، میشل یک دمپایی رضایت بخش انجام می دهد که منجر به لعنتی شدید آنها می شود و منجر به صبحانه پر از اسپرم می شود.