یک سبزه خشمگین با دم خوک ها من را به باغ زمستانی اغوا کرد. او به طرز ماهرانه ای آلت تناسلی من را می بلعد، زبانش عمیقاً فرو می رود و من را در خلسه رها می کند. من هر لحظه قبل از اینکه وحشیانه او را لعنت کنم، طعم او را می چشیدم. ناله های ارگاسمیک او در باغ می پیچید.