پس از یک روز خسته کننده، خواهر ناتنی من روی کاناپه حرکت می کند.به ناله های او بیدار می شوم، میل به شفت سنگ سخت من.بی توجه به طعنه های خانواده پرویی من، عجله می کنم تا رویای او را برآورده کنم.طعم لب های شیرین و لمس پوست ابریشمی او میل من را شعله ور می کند.این دنیای من است، قلمرو لذت ممنوعه.